امروزمیخوام براتون ازازدواج خودمو آقا سید علی بگم از روزی که ماجرا ما شروع شد.امروز5شنبه93/6/6 روز تولد خانم حضرت معصومه بهترین اتفاق زندگی ام رقم خورد خواهرشون این روز مبارکاین موضوع رو با مادرم مطرح کردنند وبعد مادرم با من و پدرم .من که تاقبل ازاین به طلبه فکرهم نمیکردم بامطرح کردن این موضوع به فکرفرورفتم وبعد به ادامه مراسم خواستگاری.برای آشنایی بیشترخواهرعلی آقاآدرس سایتشون وبه مادرم دادن ومن به سایتشون سرزدم ازنوع نگارش وطرزفکرشون خوشم اومدوهمین موضوع باعث شد که باخودم بگم به طلبه هم میشه فکرکرد...!!!خلاصه بعدازاولین جلسه خواستگاری که پدرم باهاشون حرف زدن نظرخانواده یه کوچولو مثبت شد.فقط این وسط یک موضوعی که منو یه ذره دودل کردمسئله دانشگاه بود آخه من تازه دانشگاه قبول شده بودم شوق وذوقش تو سرم بود.نمیدونستم بین آقاسیدعلی ام ودانشکده هنرکدوم انتخاب کنم.(البته چه قیاس باطلی آقاسیدعلی ما کجا ودانشکده هنرکجا)خیلی حرف دارم که براتون بگم دوستان ولی خلاصه اش میکنم ببخشید سرتونم دردآوردم.بعدازارتباطاتی که خواهرشون با من و مادرم داشتند قراربراین شد که من و آقاسیدعلی باهم صحبت کنیم.اولین جلسه دیدارمون من با صحبت های منطقی آقاسیدعلی ام درمورد دانشگاه قیدآن را صددرصدزدم.ولی بعضی ازحرف هایشان جای فکرکردن داشتوبعد من و خانواده به یه نتیجه50،50رسیدیم.سخت بر سر دوراهی سرنوشت سازگیرکرده بودم که خداروشکر با کمک های خودش راه درست را انتخاب کردم.خوب دیگه خیلی حرف زدم برم سر اصل مطلب؛روزعیدغدیرخداوندیکی از ذریه خانم حضرت فاطمه زهرا را به من هدیه داد وچه هدیع باارزشی آقا سید علی ام را...